حالا اگه مشت مشت، کیلو کیلو از مغازه های خشکبار بادوم زمینی فرد اعلا بخریم مزه ی اون یه مشت بادوم زمینی که بابا همیشه داشت رو نداره!

توی سرما، وقتی داشتیم یه مسیری رو پیاده می‌رفتیم، مثلا عید! بابا یهو می گفت: مشتتو بیار!
مشت کوچولومو از توی جیب کاپشنم در میاوردم، بابا هم مشت بسته اش رو از جیب خودش درمیاورد و یه عالمه بادوم زمینی می‌ریخت

تو دستم!!
ذوقی می‌کردم که نگو!!

می‌گفت: حیف شد بابا بزرگتون شماها رو ندید، خیلی دختر دوست داشت، همیشه هم تو جیبش پر نقل و شکلات و. بود، خوش به حالتون می‌شد اگر بود.

بابا افسوس می‌خورد که بابا بزرگ ما نیست ما رو ببینه، منم افسوس می‌خورم که نمی‌دونست خودش هم نیست که هیچ کدوم از نوه‌هاش رو ببینه، حتی عروسی هیچ‌کدوم از ماها رو.

بازم الهی شکر. خدایا شکرت تو حکیمی.

بادوم زمینی بابا

 


می دونی،
استخدام کردن به مراتب شیرین‌تر از اعلام پایان همکاری با یه نیرو هست.

مصاحبه خوبه، یه مقدار شاید اولش سخته اما دفعات بعدی بهتر میشه، تصمیم گیری برای استخدام (که البته همه‌ی فکر و نتیجه‌اش با تو نیست و یه تیم یا حداقل خود مدیرعامل در اون سهیمه)

وقتی کسی استخدام میشه، یه جورایی همیشه یه احساس خوب نسبت به تویی که بهش گفتی می‌تونی بیای داره! حتی اگر همه‌ی تصمیم رو تو نگرفتی، اما ظاهر قضیه تویی!

اما. امان از اعلام وقت رفتن کسی.

برام سخت بود، مخصوصا گفتنش به کسی که تو جلسه هم بهش گفتم چه قدر برام ارزشمنده. گفتم: من اوایلی که اومده بودم همیشه فکر می‌کردم اگر یه دوست بخوام تو کل سازمان انتخاب کنم شمایی! و هنوز هم همینطوره! و برای خودم هم خیلی سخته که این اتفاق قراره بیفته. خیلی جلوی خودم رو گرفتم که اشک تو چشمام حلقه نزنه.

خیلی منطقی برخورد کرد؛ تقریبا انتظار همچین رفتاری رو ازش داشتم، چون در تمام این مدت هم همیشه حتی وقتی از چیزی ناراضی بود رفتار و کلامش محترمانه بود.

از صمیم قلبم امیدوارم هرجا هست، هرجا میره و هرجا خواهد بود شاد، با طراوت و موفق باشه و پیشرفت کنه.

برای همه همین آرزو رو دارم.

ای کاش هر کسی دقیقا همونجایی باشه که باید.

آمین (چنین باد).

امید به خدای بزرگ.

مدیر منابع انسانی استخدام اخراج

 

 


امیدوارم هیچ وقت اولین روز مدیریتت رو با اخراج شروع نکنی!

مخصوصا اخراج کسی که احساس خوبی نسبت بهش داری و خودت با رفتنش موافق نیستی!

من همچنان فکر می کنم اگر کار دیگری، با شرایط دیگری بهش بدیم می تونه با کیفیت بیشتری عمل کنه، اما گویا دچار فرسودگی شغلی شده.
روزهای اولی که دیده بودمش اولین چیزی که در چهره اش میدیدی دندون های سفید و مرتب و لبخند زیباش بود، صدای خنده اش بلند و بانمک بود و بقیه رو هم به خنده می انداخت.

نمی دونم چطور شد، خیلی وقته که به جز یه لبخند کوتاه گاه و بیگاه چیزی ازش نمی بینم، اکثرا هم ساکته، یه مدت که هر روز مریض بود، نه که مریض! چهره اش رنجور بود.

الان ها باز بهتره، به لحاظ جسمی ولی خب، گویا عمر همکاری ما در این زمینه تموم شده.

امید به خدا. برای همه آرزوی موفقیت دارم.

مدیر منابع انسانی - نخستین روز

 


حالا اگه مشت مشت، کیلو کیلو از مغازه های خشکبار بادوم زمینی فرد اعلا بخریم مزه ی اون یه مشت بادوم زمینی که بابا همیشه داشت رو نداره! توی سرما، وقتی داشتیم یه مسیری رو پیاده می‌رفتیم، مثلا عید! بابا یهو می گفت: مشتتو بیار! مشت کوچولومو از توی جیب کاپشنم در میاوردم، بابا هم مشت بسته اش رو از جیب خودش درمیاورد و یه عالمه بادوم زمینی می‌ریخت تو دستم!! ذوقی می‌کردم که نگو!! می‌گفت: حیف شد بابا بزرگتون شماها رو ندید، خیلی دختر دوست داشت، همیشه هم تو جیبش
می دونی، استخدام کردن به مراتب شیرین‌تر از اعلام پایان همکاری با یه نیرو هست. مصاحبه خوبه، یه مقدار شاید اولش سخته اما دفعات بعدی بهتر میشه، تصمیم گیری برای استخدام (که البته همه‌ی فکر و نتیجه‌اش با تو نیست و یه تیم یا حداقل خود مدیرعامل در اون سهیمه) وقتی کسی استخدام میشه، یه جورایی همیشه یه احساس خوب نسبت به تویی که بهش گفتی می‌تونی بیای داره! حتی اگر همه‌ی تصمیم رو تو نگرفتی، اما ظاهر قضیه تویی! اما.
امیدوارم هیچ وقت اولین روز مدیریتت رو با اخراج شروع نکنی! مخصوصا اخراج کسی که احساس خوبی نسبت بهش داری و خودت با رفتنش موافق نیستی! من همچنان فکر می کنم اگر کار دیگری، با شرایط دیگری بهش بدیم می تونه با کیفیت بیشتری عمل کنه، اما گویا دچار فرسودگی شغلی شده. روزهای اولی که دیده بودمش اولین چیزی که در چهره اش میدیدی دندون های سفید و مرتب و لبخند زیباش بود، صدای خنده اش بلند و بانمک بود و بقیه رو هم به خنده می انداخت.
این کرونا یه جوری در جهان بست نشسته که کم کم دارم فکر می‌کنم ممکنه مصداق این آیه بشیم: إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ زمین یه ریست فکتوری بشه و خِلاص! یه نظریه هست که میگه "استون هنج" و بعضی از سازه های قول پیکر زمان قدیم رو اقوامی ساختن که بعدها به کل نابود شدند. مگه خدا براش سخته؟! وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ ! می‌فرماید: هیچ هم براش سخت نیست! فرشته‌ها هم بگن: دیدی گفتیم :) بشر جز این که خون بریزه چه کار کرد؟! البته اگر از

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اخبار تابلوسازی به شیوه های تابلو چلنیوم - تابلو برجسته - تابلو استیل گوگل وب سایت سریال ها ی روز دنیا j وبلاگ یکی شبیه خودش در پشت هیچستان tesina.co game zone آریاسازه